دلم میخواد داد بزنم

این یه وبلاگه که توش دلم میخواد خودم باشم بدون سانسور بدون رودربایستی با خودم بدون ترس از شناخته شدن فقط فقط فقط خودم و دلم

دلم میخواد داد بزنم

این یه وبلاگه که توش دلم میخواد خودم باشم بدون سانسور بدون رودربایستی با خودم بدون ترس از شناخته شدن فقط فقط فقط خودم و دلم

۱۶

الان روح آزاده ، هیچ کاری نداره و داره واسه خودش می چرخه . خدا داره نگاش می کنه . بهش لبخند میزنه و صداش می کنه و میگه: خوب بازی بسه، بدو بیا که خیلی کار داریم!

روح بازیگوش لی لی کنان با خدا میرفت. یه ذره که رفتن جلوتر ، خدا بهش گفت : پایینو نگا کن.

روح کوچولو یه نگاهی انداخت و خانم جوونی رو دید که داره از درد به خودش می پیچه ! اما چقد صبوره ، صداش در نمیومد!

خدا به روح گفت : خوب حالا ازت میخوام که بری پایینو به این خانمه کمک کنی تا زودتر از این درد راحت شه ، آخه منتظر توئه!

روح کوچولو یه ذره با خودش فکر کرد و گفت : یعنی من قراره برم تو شیکم این خانمه و بعدش بیام بیرون ؟

خدا گفت:  آره تو رو انتخاب کردم . حالا زودتر برو که داره دیر میشه.

روح با خودش داشت کلنجار میرفت ، آخه دوست نداشت بهشت قشنگشو از دست بده . اونجا رو خیلی دوست داشت هر چقد که دلش میخواست بازی می کرد. اما حالا باید میرفت و بچه آدم میشد! اما باید قبول می کرد . چاره ای جز این نداشت . رو به خدا کرد و گفت : خدا جون خیلی دوست دارم ، فقط یه خواهش!

خدا پرسید : چی؟

روح کوچولو : فقط، فقط میخوام زودتر منو به اینجا برگردونی . آخه من اینجا رو خیلی دوست دارم .

خدا: برو روح قشنگم ، وقتی پات به زمین برسه دیگه این حرفو نمیزنی ، اونجا بهت خوش میگذره ، اما تو هم یادت باشه که به یاد من باشی !

روح پرید و یه ماچ گنده به خدا تحویل داد و به سمت پایین شیرجه زد.

حالا یه روح مسخ شده تو وجود یه نوزاد حلول کرده . یه نوزاد که تا میتونه جیغ می کشه و همه رو از وجود خود خودش با خبر کرده !

نوزاد الان بزرگ شده اما روح یه یاد بهشتش داره اشک میریزه ، دلش میخواد زودتر از زمین فرار کنه اما الان خیلی سخت خدا رو میبینه گاهی هم اصلا نمیبینه که ازش بخواد بهشتشو بهش برگردونه!

هرسال تو همین روز به یاد خدا میفته ، به یاد آخرین لی لی کردنش !!!

مبارکت باشه عزیزم

اولین فریاد زندگیت مبارک!


تصمیم دارم خیلی از کارهای انجام ندادمو تو این  سال جدید زندگیم انجام بدم :

۱- رفتن به کلاس شنا بطور مرتب ( امروز اولین روزه تو تابستون که دارم شروع میکنم ، اراده رو دارین  )

۲- یه سرو سامونی به زبان انگلیسی محترم بدم

۳- اخلاق گند دماغیم بهتر شه!

۴- رو همسر عزیز کار کنم ببینم تا چقد میتونم یه سری تفکرات رو از سر مبارکشون بزدایم!

۵- دوست دارم به کلاس موسیقی برم ، البته تا حدی مطمئنم که امسال نمیشه اما خوب به زبون آوردنش که گناه نداره، داره!!!!؟؟؟؟؟؟ 

۶- از همه مهمترررررر: بعنوان یه خانم کدبانوووووووو آشپزیمان به مراتب بهتررررر گردددد

۷- و باز هم مهمتررررررر اینبار دیگه خیلی مهمتررررررر : بعنوان یه خانم خونه ، یادت نره عزیزم چقد میتونی پس انداز کنی برای رسیدن به اهداف بلند مدتتتت و به قصد کمک نمودن به همسررر گرامییی!!!!

خوب اگه چیز بیشتری یادم اومد مینویسم.

حالا ببینم به چندتاش میرسم شاید به همشون خدا را چه دیدین؟!!!